جدول جو
جدول جو

معنی عز و ناز - جستجوی لغت در جدول جو

عز و ناز(عِزْ زُ)
ارجمندی و ناز. عزت و نعمت:
عمر تو بادا بیکران، سود تو بادا بی زیان
همواره پای و جاودان، درعز و ناز و عافیه.
منوچهری.
بر من ز فرت ارجو آن عز و ناز باشد
کز فر میر ماضی، بوده ست با غضاری.
منوچهری.
میگفتند آن نعمتهاکجا شد و آن عز و ناز کجا شد، میرفتند تا به دهی رسیدند. (قصص ص 138).
ز خلق تو پروردۀ عز و نازند
که تو اصل و سرمایۀ عز و نازی.
سوزنی.
شاه عالم را بقا و عز و ناز
باد و هر چیزی که باشد زین قبیل.
حافظ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عِزْ زُ)
ارجمندی و جاه. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(عِزْ زُ چِزز / چِ)
عز و جز. ظاهراً کلمه اول تلفظ شکستۀ عجز است، بمعنی لابه و زاری. لابه و تضرع و اظهار بیچارگی. (از فرهنگ عوام). عجز و لابه کردن و از در التماس و درخواست و خواهش و تمنی درآمدن. ظاهراً کلمه اول صورت تحریف شدۀ عجز، و دومی از توابع آن است. این ترکیب را گاه به صورت عیز و چیز نیز بکار برند. (از فرهنگ لغات عامیانه).
- عز و چز کردن، زاریدن. موییدن. از در التماس و خواهش برآمدن
لغت نامه دهخدا
(عِزْ زُ جِزز/ جِ)
رجوع به عز و چز شود.
- عزوجز کردن، رجوع به ترکیب ’عزوچز کردن’ ذیل ’عز و چز’ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عزوناز
تصویر عزوناز
عزت و نعمت
فرهنگ لغت هوشیار